گزارش سفرحاله نوربه نیویورک...........بخش سوم
حاله نور: آن روزآخری که سخنرانی کردم وقتی شروع کردم بسم الله یکی ارآن جمع آمدوگفت: دیدم نوری تورااحاطه کرده بود وتورفتی اینجوری توحسی حصاری تاآخر...خودم هم این را احساس کردم احساس کردم یکدفعه فضاعوض شد وهمه آن بیست وهفت هشت دقیقه تمام این سران مژه نزدند!!! اینکه میگم مژه نزدند غلونمی کنم ها!!! اغراق نیست ! مژه نمیزدند انگاریک دستی تمام اونهاراگرفته بودوچشم ها و گوشهایشان را بازکرده بود که ببینند ج.ا.ا..........چیست!
بازخوانی..........دوباره شخصی بی نام...
حاله جان! اگرریگی به کفش نداری بگوآنکه ازآن جمع آمد و به تو گفت نوری تورا احاطه کرده بود! نامش چیست؟ ایرانی بود؟ فرنگی بود؟ جزوسران بود؟ آخه اگه راست میگی چرامعرفی اش نمی کنی؟ طبق قانون وزمان تعین شده تو فقط بیست و پنج دقیقه حرف زدی آن سه دقیقه را خودت اضافه کردی؟ تو از فاصله پنج تا دوازده متری باکدام تلسکپ نگاه کردی که تمام سران!! درمدت سخنرانی تو مژه هم نزدند!آخه حاله جان اصلا می شه کسی بقول شما بیست و هشت دقیقه حتی یک مژه هم نزند!؟؟ ودیگراینکه کدام دستی(یک دست) می تواندهمه ان بیش ازصدنفررا هم سفت بگیردکه بلندنشوند و هم چشمان وگوشهایشان را باز نگه دارد تا ببینند شما چه میگویی؟؟؟؟؟
نتیجه عقلی این گزارش ضدعقلی....
ا جناب حاله نور به باورمن شما این توهمات و خیالات بایدهرچه زودتر توسط روان پزشکان درمان گردی وگرنه اگرهمین جوری پیش بره کارت به جنون همیشگی میکشه ها.......................گفته باشم.