کافکا وهفت روز هفته

برای ایجاد جامعه ای آزاد وبرابر راهی به جز پاک کردن چهره قوانین وآموزش وفرهنگ ازسنت های واپسگرایانه اسلام وشیعه گری وجودندارد

کافکا وهفت روز هفته

برای ایجاد جامعه ای آزاد وبرابر راهی به جز پاک کردن چهره قوانین وآموزش وفرهنگ ازسنت های واپسگرایانه اسلام وشیعه گری وجودندارد

نوجوانان ودوران بحرانی بلوغ........................سروی

وچرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست.

گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد.

چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید.

واژه ها را باید شست.

واژه باید خود باد؛واژه باید خود باران باشد.

 

 

 

دوران بلوغ ...........

دوران نوجوانی دوران پرآسیبی برای دختران به شمار می رود :

من به همراه 8 نفر از دوستانم به طور اتفاقی در یک مدرسه ثبت نام کردیم.4 نفر از ما همچنان دوستانی صمیمی باقی ماندیم تا این که..............کمکم با یکی از آنها بسیار صمیمی شدم و.........................   .

رابطه ی ما روز به روز با هم بیشتر می شد به طوری که بعد از مدرسه 1 یا 2 ساعت با هم تلفنی صحبت

می کردیم.خانواده ی دوست من نسبتا مذهبی و پایبند به سنت ها بودند  ............ .ولی

دوست من کم کم داشت از این روال خارج می شد ... .چیزهایی از خانواده اش تعریف می کرد که با توجه به شناختی که من از خانواده ی سنتی او داشتم بعید بود ........ .

به هر حال روز ها می گذشت و این دوست بر خلاف جهت فکری خانواده اش در حرکت بود . البته خانواده اش   تا حدودی از اتفاقات جاری اطلاع داشتند ولی تظاهر به بی خبری و اطمینان کامل از رفتارهای دخترشان را می کردند.

یکروز 5شنبه بود که ما ساعت 5/12 از مدرسه تعطیل می شدیم ......ساعت حدودا 2 بود که مادرش با منزل ما تماس گرفت و گفت دخترتان خانه اومده؟و مادرم گوشی را به من داد و معلوم شد که او به منزل نرفته است!! و مادرش گفت اگه بیاد خونه برادرش سیاه و کبودش می کنه  منم لباسش را آتیش میزنم که دیگه نتونه مدرسه بیاد(.این برخورد مادری بود که حتی گزارش های مدرسه را مبنی برخطاهای دخترش نمی پذیرفت.).........1ساعت بعد دوستم زنگ زد و به هر صورتی بود کارآنروزش  را در نوعی  توجیح کرد........... .

حالا اون دوست من به خاطر کاری که من از روی دلسوزی انجام دادم دوستی اش را با من تمام کرد و الان 3 سال است که از او خبری ندارم.

 مقصود من از بیان این مطلب: یک یادآوری بود برای پدرو مادرهای عزیز: .... دوستان فراموش نکنید درکناررعایت اعتقادات و در نظر گرفتن سنت های مذهبی به فکر باشید که با محدود کردن های نا به جا ی دختران آنها رابسوی جدایی وگریزنکشانید و نا خود آگاه جهت فکری - رفتاری آنها را به راه های نا درست  سوق ندهید.

 

نظرات 3 + ارسال نظر
گندم 16 تیر 1385 ساعت 09:14 ب.ظ http://7052822.blogsky.com

سروی جان بله..........جور دیگر باید دید.
تا زمانیکه مذهب بر افکار وعقایدما سایه انداخته است هیچ چیز درست نخواهد شد حتی ما پدر مادر ها.........میدانیم چه میگویید ...میشنویم اما سنت ها در رگ و پی امان لانه کرده است و درد تمام جامعه همین است .خوب من که درد را میدانم حتمن به دنبال درمانش هستم .......
اما بدا به حال کسانی که با درد زندگی میکنند و فقط در پی ساکت کردن ان با مسکن هستند نه به دنبال معالجه...........

سروی جان بادرودی گرم.........

به نکته بسیارمهمی اشاره نمودید آفرین برشما و خانواده شما که آموزگاران خوبی برایت بوده اند..

که البته هنرهوشیاری وقدرت فراگیری شما جای خوش را دارد

بلی متاسفانه درصد قابل تو جهی از شهروندان شعرسوخته نواجواناشان و خاسته های آنان را درک نمی کنند

این دوران گذر از کودکی به نو جوانی دوران حساس و پرتلاطمی است واگرآموزگار ودوست مناسب وآگاه و باتجربه ای درکنارنو جوانان نباشد بدرستی نمی توانند با سلامت این دوران را پشت سرنهند

ومن بسیارخرسندم که شما محکم واستواراین دوران را پشت سرنهادی بگونه ای که خودمی توانی نقش یک آموزگار باتجربه نقش خودرا ایفا کنی............آفرین برتو دخترگلم

برایت بهترین آرزوها رادارم
امیدوارم همه مراحل زندگی را اینگونه استوار ومحکم پشت سرنهی.......

شادی........تفکر..........امید........هدف........زندگی

سروی جون این مشکلیه که متاسفانه اکثر جوونهای ما باهاش درگیرن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد