درمیدان تیر..................
همه بخط دریک ضف
هدف سیبل مقابل
آتش..............................!
صدای بی وقفه ی رگبار
شکستن قامت های استوار
فوران خون ازسوراخ ها
مرگ.....مرگ سرخ یاران
بشارت دهندگان آزادی را می توان کشت
اما..........جوانه های اندیشه وعشق به آزادی را....هرگز
درشکنجه گاه.............
برچشم ها ....چشم بند سیاه
روبه دیوار ویازنجیر به تخت
شلاق..برپشت و پا وصورت ودست
تورم...کبودی...خون مردگی وفریاد
دژخیم با تمامی توان
خشم وکین وناتوانی خودراضربه میکند
برپیکراسیری نیمه جان
وخالی می کند شهوت پلیدی خودرا
زندگان فریادگررا می توان
درزیزشکنجه و شلاق کشت....ولی فریاد وعشق به فریادکشیدن را........هرگز
درمیدان سنگ باران............
زن اسیری پیچیده درگونی
با دستهای بسته...تا کمردرخاک
دستور:....سنگ نه چندان درشت..... که زودبمیرداند
ونه چندان ریز.......که زخمی نگرداند
میانه......همه زخم...هم زجر....وهم مرگ
فرمان جنون سنگ: یزنید این ضعیفه! را
ومشتی بیمار خشک مغز
وسرشارازکینه
بسوی هدف انسانی سنگ پرتاب می کنند
صدها....هزاران
فواره خون ازصورت زن اسیرزنده درخاک
تمنا های رو به خاموشی
خمیدگی...مرگ خون آلود....واجرای حکم شیادان.
سلام موزیک کلاسیک در وبلاگ قرار داده شد