درجستجوی تو هستم..................! .... سالهاست...
چشمانت رنگ عسل بود
نامت.........اسم یک ستاره
می دویدی درسبزه زارها
ومن بدنبال تو.................
می نشستیم و ساعتها در چشم هم می نگریستیم
من دربرق نگاه تو
آهویی زیبا و گریزپا را می دیدم
که مرا بدنبال خود می کشد.................
می دویدم.........می گریختی....
خسته نمی شدم............دوباره
وقتی می خندیدی..........درتو غرق می شدم
تا آن ساعت فرارسید...........که با دلهره به تو گفتم:دوستت دارم
وتو باز خندیدی.......وباسر اشاره کردی که.........منهم
امروز سالها از آن روزها گذشته و نگاه مشتاق من
هم چنان ..همه جا بدنبال تو می گردد..........چشم عسلی.......ناهید زیبا...هنوز هم بتو می اندیشم