کافکا وهفت روز هفته

برای ایجاد جامعه ای آزاد وبرابر راهی به جز پاک کردن چهره قوانین وآموزش وفرهنگ ازسنت های واپسگرایانه اسلام وشیعه گری وجودندارد

کافکا وهفت روز هفته

برای ایجاد جامعه ای آزاد وبرابر راهی به جز پاک کردن چهره قوانین وآموزش وفرهنگ ازسنت های واپسگرایانه اسلام وشیعه گری وجودندارد

آیا باید ماند وساخت و یاازمهلت هاسودبرد؟..................سروناز

جان می دهم به گوشه ی زندان سرنوشت

سر را به تازیانه ی او خم نمی کنم

افسوس بر دو روزه ی هستی نمی خورم

زاری بر این سراچه ی ماتم نمی کنم.

                                                   "فریدون مشیری"

اوایل حرف خارج رفتن که می شد شروع می کردم به شعار دادن :"من باید بمانم و بسازم ، اگر من بروم نسل های دیگر هم مانند من باید بروند و بسازند ."و امثال اینها ؛ ولی الان که فکر می کنم می فهمم که آرزوهایی دارم که دست یافتن به آنها در کشور خودم محال است.آرزوهایی نه چندان دور و دراز.......درس خواندن با امکانات عالی و آرامش خیال جهت تامین زندگی  در هنگام درس خواندن .....این یک واقعتی است که جوان ایرانی در زمان دانشجویی و بعد از آن بدون سر مایه ی پدری نمی تواند زندگی برای خود فراهم کند ، در صورتی که در یک کشور اروپایی  می تواند همراه درس خواندن کار کند و اطمینان داشته باشد که می تواند از پس زندگی خود بر آید.

بعد از 12 سال تحصیل و زحمت به امید دانشگاه رفتن ، با توجه به کنکور و رقابت سخت دلهره ی زیادی خواهید داشت.سال آخر را حسابی درس می خوانید که در رشته ی مورد علاقه ی خود قبول شوید اما هم چنان پشت کنکوری باقی خواهید ماند و بدون مدرک دانشگاهی کاری مناسب پیدا نمی کنید در نتیجه از زندگی عقب خواهید ماند........... .در صورتی که در کشورهای اروپایی بدون دلهره ی کنکور وارد دانشگاه می شوید و درس میخوانید و اگر واقعا اهل درس و کار کردن باشید بی آینده نخواهید ماند.

در حال حاضر در کشور ما هزاران پزشک بی کار هست که سالانه به تعداد آنها افزوده می شود،در صورتی که در کشورها ی اروپایی پزشکی یکی از چند شغل پر در آمد است.

یا آموزگاران که دارای والاترین نقش در بالا بردن و ارتقاء فرهنگ درجامعه هستند از کمترین امکانات ممکن زیستی برخور دارند برای نمونه یک مدیر مدرسه ی فنی و حرفه ای با داشتن مدرک فوق لیسانس و سال ها تجربه ماهی 220 هزار تومان حقوق میگیرد !!

در جامعه امروز ما شغل های زیادی هستند که علی رقم اهمیت علمی و فرهنگی به آنها چندان بهایی داده نمی شود...

ودراین شرایط ناهنجار فردای روشنی پیش روی ملیونهاوجود ندارد... پس دراین شرایط چه راهی پیش پای جوانان است؟

 آیا همچنان باید بمانند وبا این بی آیندگی  بسازند؟وسط بیابانی که با هر وزشی تپه های بلندش فرو می ریزد و جای دیگر بنا می شود ،چگونه می توان کاشانه ای برای فردا بنانهاد؟

و دراین شرایط دشوارمهلت شکوفایی ملیونها جوان با هوش وبالیاقت پشت درب نیمه بازکنکور! سوخته وتباه می گردد... آنها نه می توانند درسرزمین خودبه شکوفا وباروشوند ونه شرایط تداوم تحصیل در برون مرز را دردسترس دارند..

راستی چه باید کرد؟؟؟