جان می دهم به گوشه ی زندان سرنوشت
سر را به تازیانه ی او خم نمی کنم
افسوس بر دو روزه ی هستی نمی خورم
زاری بر این سراچه ی ماتم نمی کنم.
"فریدون مشیری"
اوایل حرف خارج رفتن که می شد شروع می کردم به شعار دادن :"من باید بمانم و بسازم ، اگر من بروم نسل های دیگر هم مانند من باید بروند و بسازند ."و امثال اینها ؛ ولی الان که فکر می کنم می فهمم که آرزوهایی دارم که دست یافتن به آنها در کشور خودم محال است.آرزوهایی نه چندان دور و دراز.......درس خواندن با امکانات عالی و آرامش خیال جهت تامین زندگی در هنگام درس خواندن .....این یک واقعتی است که جوان ایرانی در زمان دانشجویی و بعد از آن بدون سر مایه ی پدری نمی تواند زندگی برای خود فراهم کند ، در صورتی که در یک کشور اروپایی می تواند همراه درس خواندن کار کند و اطمینان داشته باشد که می تواند از پس زندگی خود بر آید.
بعد از 12 سال تحصیل و زحمت به امید دانشگاه رفتن ، با توجه به کنکور و رقابت سخت دلهره ی زیادی خواهید داشت.سال آخر را حسابی درس می خوانید که در رشته ی مورد علاقه ی خود قبول شوید اما هم چنان پشت کنکوری باقی خواهید ماند و بدون مدرک دانشگاهی کاری مناسب پیدا نمی کنید در نتیجه از زندگی عقب خواهید ماند........... .در صورتی که در کشورهای اروپایی بدون دلهره ی کنکور وارد دانشگاه می شوید و درس میخوانید و اگر واقعا اهل درس و کار کردن باشید بی آینده نخواهید ماند.
در حال حاضر در کشور ما هزاران پزشک بی کار هست که سالانه به تعداد آنها افزوده می شود،در صورتی که در کشورها ی اروپایی پزشکی یکی از چند شغل پر در آمد است.
یا آموزگاران که دارای والاترین نقش در بالا بردن و ارتقاء فرهنگ درجامعه هستند از کمترین امکانات ممکن زیستی برخور دارند برای نمونه یک مدیر مدرسه ی فنی و حرفه ای با داشتن مدرک فوق لیسانس و سال ها تجربه ماهی 220 هزار تومان حقوق میگیرد !!
در جامعه امروز ما شغل های زیادی هستند که علی رقم اهمیت علمی و فرهنگی به آنها چندان بهایی داده نمی شود...
ودراین شرایط ناهنجار فردای روشنی پیش روی ملیونهاوجود ندارد... پس دراین شرایط چه راهی پیش پای جوانان است؟
آیا همچنان باید بمانند وبا این بی آیندگی بسازند؟وسط بیابانی که با هر وزشی تپه های بلندش فرو می ریزد و جای دیگر بنا می شود ،چگونه می توان کاشانه ای برای فردا بنانهاد؟
و دراین شرایط دشوارمهلت شکوفایی ملیونها جوان با هوش وبالیاقت پشت درب نیمه بازکنکور! سوخته وتباه می گردد... آنها نه می توانند درسرزمین خودبه شکوفا وباروشوند ونه شرایط تداوم تحصیل در برون مرز را دردسترس دارند..
راستی چه باید کرد؟؟؟
سروی جان کاملن درست میگو یی پس به حرف مادرت گوش کن ..........به مهم ترها بپرداز تا به ارزویت برسی.
سروی جان بادرودی گرم......
کاملا درست است .. وقتی دین به دخالت در قوانین و اجتماع پرداخت نتیجه همین میشود......
کشوری ثروتمند با مردمانی فقیر!!
هم اکنون ملیونها نوجوان و جوان چون شما آینده ای را در تصویرذهنی خودندارند..... وبدرستی که نمی دانند آینده چه خواهد شد......
البته برای کسانی امکان زیستی برون مرز راداشته باشند با تو جه به یک برنامه ریزی خردمندانه نبایستی فرصتها را ازدست بدهند......... دراین البته موانعی عا طفی نیز وجوددارد که بایستی با هشیاری ازسرراه برداشت..
درمجموع برای اقدام به هر کاری نیاز به تفکروتعقل وبررسی دقیق ضروریست..
امید وارم آینهد خوب و روشن وپرباری پیش روی شماباشد
تندرست و شادکام و بهروز باشی
نوشته ات مفید بود // بازگشودن ونگاهی دقیق به یک ناهنجاری اجتماعی
آفرین برذوق و هوش و دانایی شما
سلام
می خواهید از ایران بروید ؟
حاجیه ی گرامی......
اگر بتوانم حتما این کار را می کنم ......
زیرا در اینجا امکانات چندانی برای رشته ی من وجود ندارد در صورتی که در کشورهای اروپایی ماند بلژیک به رشته ی من نیاز دارند و پذیرش می کنند.
موفق باشید.
سلام
ا میدوارم که در بلژیک موفق بشی و درستو هم تا دجه های بالا ادامه بدی .
سروناز عزیزم امیدوارم به ارزوهای قشنگت برسی و هر جایی که دوست داری بری و من با شنیدن موفقیت تو که برام عین نگارم هستی خوشحالی رو با ذره ذره وجودم حس کنم. راستی فکر کنم در مورد حقوق اون خانوم مدیر اشتباه کردی چون من که لیسانس هستم و مدیر هم نیستم از اون خانو بیشتر میگیرم. ۰ همکاران فوق لیسانس من بالای ۴۰۰۰۰۰ حقوق می
گیرند.
جواب یاسی جان:
اون خانم مدیر مدیر مدرسه خودم هست و خودش پای تلفن داشت میگفت که من شنیدم.